ابوالولید عبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس، پنجمین حاکم اموی، در سال ۲۶ق (۶۴۷م) به دنیا آمد و در مدینه پرورش یافت. پدرش مروان بن حکم از خلفای اموی و مادرش عایشه دختر معاویه بن مغیره بن ابی عاص است. عبدالملک ۱۷ پسر داشت که چهار نفر از آنها (ولید، سلیمان، یزید، و هشام) به حکومت رسیدند.[۱]
عبدالملک در سال ۶۵ق حکومت را در دست گرفت و پس از ۲۱ سال حکومت در سال ۸۶ق درگذشت.[نیازمند منبع]
ویژگیهای شخصیتی
عبدالملک بن مروان، پیش از پادشاهی، به حفظ قرآن و علوم دینی علاقه نشان میداد، با محدثین و فقهای مدینه حشر و نشر داشت و از نظر مردم فردی زاهد و عابد بود، به طوری که او را «حمامة المسجد» به معنای کبوتر مسجد مینامیدند. با این حال او پس از حاکم شدن همه ارزشهای اسلامی و اخلاقی را کنار نهاد؛ تا آنجا که نقل شده در حال تلاوت قران بود که به او خبر رسید که قرار است پادشاه شود. وی بلافاصله قرآن را برهم نهاد و گفت: "هذا فراق بینی و بینک و هذا آخرالعهد بک"؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار با توست.[نیازمند منبع]
عبدالملک پس از کشتن عبدالله بن زبیر در مدینه خطبهای خواند و در انتها چنین گفت: «به خدا سوگند از این پس هر فردی که مرا به رعایت تقوای الهی دستور دهد، او را خواهم کشت».[۲] عبدالملک با آل علی(ع) سخت مخالف بود و در زمان او هشام بن اسماعیل نسبت به اهل مدینه بسیار بد رفتاری کرد.[۳]
دوران پادشاهی
عبدالملک در سال ۶۵ق، وقتی مروان بن حکم، پدرش، برای جنگ مرج راهط عازم مصر بود، نائب حکومت شد. مروان در ماه رمضان همان سال از دنیا رفت و مردم دمشق با عبدالملک بیعت کردند.[۴] وی در زمانی حکومت را در اختیار گرفت که خلافت اموی در آستانه سقوط بود.[نیازمند منبع]
مقابله با دشمنان
زمانی که عبدالملک در سال ۶۵ق به پادشاهی رسید، با چند تهدید مواجه بود:
عبدالملک در منطقه شام با دو دسته از مخالفان روبرو بود:
۱- گروهی از حاکمان در منطقه شام طرفدار ابن زبیر بودند مانند زُفر بن حارث در قرقیسیا ودیگری ناتل بن قیس جذامی در فلسطین که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد.
۲- گروهی از بنی امیه با پادشاهی عبدالملک مخالف بودند و خودشان میخواستند به پادشاهی برسند. فرد شاخص این گروه عمرو بن سعید بن عاص معروف به "عمرو بن سعید بن الاشدق" بود. عبدالملک برای جلوگیری از فعالیتهای وی، به او قول ولایت عهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و بعدا، سرفرصت او را کشت.
عبدالملک توانست جنبشی به نام قیام جراجمه را هم به همین منوال سرکوب کند.[۵]
مصالحه با امپراتوری روم
عبدالملک ناچار شد به امپراتور روم مالیات بپردازد تا خیالش از بابت مرزها آسوده باشد.[۶]
سركوبی قیام شیعیان در منطقه عراق
پس از شهادت امام حسین(ع)، قیام توابین و قیام مختار در منطقه عراق شکل گرفت. قیام توابین در زمان خلافت مروان بن حکم و به دست عبیدالله بن زیاد سرکوب شد،[۷] اما قیام مختار در زمان عبدالملک سرکوب شد.[۸] البته خود عبدالملک برای سرکوب این قیام اقدامی نکرد و اجازه داد این قیام توسط زبیریان که علاوه بر مخالفت با امویان، با مختار هم مخالف بودند سرکوب شود.
مقابله با زبیریان
زبیریان در مناطق مختلفی از جهان اسلام نفوذ کرده بودند و دارای قدرت بودند.منطقه عراق در دست مصعب بن زبیر و حجاز در اختیار عبدالله بن زبیر بود. عبدالملک قبل از استفاده از مقابله نظامی با زبیریان، هم در عراق و هم در حجاز از شیوههای دیگر استفاده نمود:
وی در عراق با سران سپاه مصعب بن زبیر مکاتبه کرد و آنها را به خود متمایل ساخت. در نتیجه زمانی که در سال ۷۲ق (۶۹۱ م) در کنار رودخانۀ دجیل، جنگ در گرفت، کار عبدالملک بسیار آسانتر شده بود و او توانست پیروزی چشمگیری را کسب کند. سرانجام مصعب کشته شد و سپاه او پراکنده گشتند و کار عراق پایان یافت. اکنون نوبت حجاز رسیده بود. عبدالملک حجاج بن یوسف ثقفی را به آنجا فرستاد.
عبدالملک از مسافرت اهالی شام به مکه جلوگیری کرد تا آنان تحت تأثیر تبلیغات زبیریان قرار نگیرند. یعقوبی مینویسد: مردم شکایت کردند که چرا ما را از حج واجب باز میداری؟ عبدالملک گفت: ابنشهاب زهری از پیغمبر حدیث میکند که به زیارت سه مسجد باید رفت: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد بیت المقدس. امروز برای شما بیت المقدس حرمت مسجدالحرام را دارد. و همین ابنشهاب میگوید: این سنگ، صخرهای که یهودیان بر آن قربانی میکردند، همان سنگ است که پیغمبر در شب معراج پای بر آن نهاد. به دستور عبدالملک بر گرد آن سنگ قبهای ساختند و بر آن پردههای حریر آویختند و خادمانی برای آن معین کردند و مردم را به طواف آن واداشتند و این رسم در تمام دوره بنی امیه باقی بود.
سپس عبدالملک برای تسلط بر حجاز، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب زبیریان فرستاد. حجّاج با دوازده هزار نفر به طائف رفت و ابتدا کار، به صورت مذاکره با ابنزبیر پیش میرفت؛ اما ابنزبیر به هیچ وجه زیر بار نرفت. در این وقت حجّاج با اجازه عبدالملک، شهر مکه مکرمه را محاصره کرد و بخشی از خانه خدا را با پرتاب سنگ منجنیقهایی که بر کوه ابوقبیس نصب کرده بود، را ویران کرد.[۹]
محاصرۀ مکه هفت ماه به طول انجامید. مردم اندک اندک از دور عبدالله بن زبیر پراکنده شدند و ده هزار نفر از حجّاج امان گرفتند؛ از جمله: دو تن از پسران عبدالله بن زبیر، به نامهای حبیب و حمزه هم فرار کردند. اما یکی از پسرانش به نام زبیر در کنار او کشته شد. عبدالله بن زبیر با عدّهای از یارانش مقاومت کردند و در آخرین لحظات، جنگ بسیار سختی با شامیان کردند. ابن زبیر در حرم کشته شد و این چنین عبدالملک رقیب سرسخت خود را از صحنه قدرت از بین برد.
خوارج در آن مقطع بر اساس دیدگاهای اعتقادی و سیاسی به چند دسته تقسیم شده بودند.از جمله مهمترین انشعابات این گروه: ازارقه، صفریه و اباضیه بودند.
ازارقه به رهبری نافع بن ازرق از اوضاع نابسامان سیاسی حکومت اموی استفاده کرده و توانست بر بصره چیره شود؛ ولی اهالی بصره او را نپذیرفتند و با یارانش به سوی اهواز رفت و به تهاجمات نظامی اقدم کرد، که در یکی از حملاتش به بصره در سال ۶۵ کشته شد.[۱۰]
خوارج صفریه به رهبری صالح بن مسرح از شمال موصل، کوفه را هدف حملات خود قرار داد. در نهایت پس از چند سال جنگ و درگیری توسط حجاج بن یوسف ثقفی سرکوب شدند.[۱۱]
گروهی دیگر به رهبری نجده بن عامر حنفی از سال ۶۵ به بحرین و دیگر مناطق اطراف آن رفته و شروع به حمله بر ضد ابن زبیر و عبدالملک کردند که نهایتا توسط عبدالملک محاصره و سرکوب شدند.[۱۲]
مقابله با شورشها در مناطق مرزی
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث از طرف حجاج به عنوان حاکم خراسان انتخاب شده بود اما پس از مدتی سر به شورش گذاشت. شورش وی توسط حجاج سرکوب شد.
توسعه سرزمین اسلامی در شمال آفریقا
در نخستین روزهای حکومت عبدالملک، پادشاه روم با نقض پیمان صلح با مسلمانان به سرزمینهای شام حملهور شد.[۱۳] عبدالملک که خطر رومیان را احساس کرد، مجبور به پرداخت باج به رومیان شد و مقرر شد هر جمعه هزار دینار به آنان بپردازد.[۱۴] پس از فراغت عبدالملک از آشوبهای داخلی، مسلمانان به سرزمینهای روم حمله کرده و مناطق زیادی را به تصرف درآوردند. به این ترتیب پیمان صلح نقض شد.[۱۵]
ادامه و گسترش فتوحات در آفریقا به عنوان یکی از سیاستهای راهبردی، در زمان عبدالملک دنبال شد. اتحاد قبایل بربر و روم به فرماندهی کسیله بن لمزم توانستند قیروان را فتح کنند و عقبه بن نافع را کشتند.
عبدالملک در سال ۶۵ق (۶۸۶ م) لشکری را به فرماندهی زهیر بن قیس بلوی به آفریقا فرستاد. زهیر توانست اتحاد امپراتوری روم و بربر را در نزدیکی ممس شکست دهد و باکشتن «کسیله» انتقام مرگ عُقبه را گرفت. اما زهیر در جنگ با رومیها کشته شد.
عبدالملک در سال ۷۴ق حسان بن نعمان غسانی را به فرماندهی آفریقا منصوب کرد. وی شمال آفریقا را در نوردید و رومیان را که بر آن سرزمین حکومت میکردند به عقب راندند.
ابن نعمان، قَرْطاجنّه (یا همان «کارتاژ» که امروزه به نام شهر «قرطاج» در تونس مشهور است) را از رومیان و بربرها پس گرفت و به سمت کوههای اطلس پیشروی کرد.
رومیها تجدید نیرو کردند و در غیاب ابن نعمان، قرطاجنّه را تسخیر کردند اما حسن بن نعمان به قرطاجنّه برگشت و امپراتور روم شرقی (بیزانس) تیبریوس سوم را در جنگ قرطاجنّه شکست داد و رومیها ازتمام آفریقا عقب نشستند و فقط در«کوتا» (Ceuta) پایگاه داشتند.
در این بین قبایل «زناتا» و «اوراسی» به رهبری زنی به نام «کاهنه»، مشکلات بسیار جدّی برای حسن بن نعمان به وجود آوردند. لشکر مسلمین ابتدا شکست بسیار سختی از بربرها خوردند اما ابن نعمان پس از مدتی باردیگر به جنگ کاهنه رفت و توانست او را به قتل برساند و تمامی قبایل بربر را مطیع خود ساخت.
حسن بن نُعمان برای اینکه به طمع رومیان در تسخیر قرطاجنّه پایان دهد، بندر آن شهر را خراب کرد و در فاصلۀ ۱۰ مایلی قرطاجنّه شهر جدیدی به نام تونس بنا نهاد.
در روایتی، رومیان به کمک ناوگان دریایی تلاش کردند قَرْطاجنّه را که نیرومندترین پایگاه نظامی رومیها بود، باز پس بگیرند؛ اما حسان آنان را بیرون راند وبرای اینکه آرزوی¬شان را در بازگشت مجدد ناکام کند آن شهر را کاملا ویران کرد و در شرق آن شهری اسلامی به نام تونس بنا کرد.[۱۶]
گسترش تمدن اسلامی
در زمان عبدالملک که ۲۰ یا ۲۱ سال به طول انجامید کارهایی در جهت گسترش تمدن اسلامی انجام گرفت؛ از جمله:
اصلاح نظام اداری مالی
با توجه به گسترش جغرافیای سرزمینی و انسانی در زمان عبدالملک قوانین حاکم برنظام قبیلهای جوابگوی مشکلات مدیرتی آن روز نبود. هر چند در دوران خلفای قبلی جهش به سمت اداره جهانی مملکت اسلامی آغاز شد؛ ولی با توجه به نزاعهای داخلی و اختلافات سیاسی گرو¬های اسلامی، این امر محقق نشد. از طرفی دیگر جامعه عرب که هیچگونه تجربهای در اداره یک حکومت نداشت مجبور بود، از روش¬های متداول و مرسوم در آن روزگار استفاده کند؛ لذا نهضت ترجمه و واردات الگوهای مدیریتی در بخشهای مختلف و همچنین استفاده از کارشناسان با تجربه برای اجرای آن که عمدتا از نیروهای ایرانی و رومی بودند بیشتر از هر زمان دیگر ضروری به نظر میرسید.
عبدالملک با توجه به عنصر عرب و تحقیر دیگر نژادها که ویژگی همه حاکمان اموی بود،[۱۷] در خارج کردن امثال این امور از دست غیر عرب تلاش بسیار کرد. عبدالملک نخست به متحول سازی دستگاه اداری و فعال کردن آن و دوم، عربی کردن دیوانها و پول مملکت اسلامی که تحت عنوان نهضت عربی کردن نام گرفت، پرداخت.[۱۸]
عربی سازی دیوانها
«تعریب الدواوین» یا همان عربی کردن ادارهها یا دیوانها پس از مدتی طولانی در زمان عبدالملک انجام گرفت. همانگونه که در تاریخ مشهور است، تشکیلات اداری به دست موالی و عجمها اداره میشد. به همین دلیل، زبان ادارات و سازمانها عربی نبود و به مقتضای هر منطقه متفاوت بود. در برخی از مناطق ایرانیها به زبان خودشان مکاتبه میکردند و در برخی دیگر رومیان و مصریان این کار را به عهده داشتند.
حکومت عبدالملک از همان آغاز به تربیت کارمندان اداری عرب برای پر کردن و جایگزینی کارمندان قبلی که ایرانی و رومی بودن مبادرت کرد. مشکل زبان در بین سطوح مختلف اداره جامعه رخ می¬نمود؛ از جمله آن، رد و بدل کردن نامه ثبت معاملات و غیره نیاز به زبان مشترک را دو چندان مینمود؛[۱۹] مسلماً ادامۀ این روند به نفع حکومت اسلامی نبود و ناهماهنگی در ادارۀ کشور را در پی داشت. بنابراین عبدالملک دستور داد که تمام دیوان را عربی کنند و خود بر آن نظارت کرد. این اقدام چند سال طول کشید تا سرانجام زبان عربی زبان رسمی شد.[۲۰] این کار چند سال طول کشید و سرانجام زبان عربی به عنوان زبان رسمی و اداری حکومت جایگزین زبانهای مختلف دیگر شد.
ضرب سکههای اسلامی
عبدالملک، نبود سیستم پولی مستقل و پیروی از سیاستهای پولی دیگر نظامها از جمله رومیان را عامل ضعف خود در برابر آنان میدانست[۲۱] و از طرفی وجود پولهای متعدد در کنار سکههای ایرانی و رومی که باعث آشفتگی بازار و تجارت میشد، عبدالملک را بر آن داشت تا در سال ۷۴ق دستور ضرب سکه را صادر کند. همچنین از سال ۸۴ق درهم و دینار اسلامی ضرب کرد و این نخستین پول اسلامی مستقل بود که ضرب شد.[۲۲]
تا قبل از خلافت عبدالملک، مسلمانان در معاملات خود از سکههای ساسانی و رومی استفاده میکردند. البته سکههای رومی رواج بیشتری داشت. مشهور است، عبدالملک اولین کسی بود که تصمیم گرفت سکههای اسلامی ضرب کند. بنابر روایات تاریخی انگیزۀ عبدالملک برای رواج سکه اسلامی این بود که او در نامههایی که به امپراتوری روم میفرستاد، «قل هو الله احد» و نام پیامبر اکرم(ص) را در ابتدای نامه ذکر میکرد. امپراتوری روم به او نامه نوشت که اگر این کار را ترک نکنی در سکهها از پیغمبر شما به زشتی نام میبرم. عبدالملک به پیشنهاد امام سجاد(ع) (و بنابر نقل اعیان الشیعه به پیشنهاد امام باقر)[۲۳] مصمم شد که سکههای اسلامی ضرب کند و با ایجاد ضرابخانهها اقدام به ضرب سکههای اسلامی کرد.[۲۴]
ساخت بناها و مساجد مختلف
عبدالملک از ساخت بناها و مساجد حمایت میکرد در زمان او مسجد صخره (بیت المقدس) بنا شد.
تعامل حکومت عبدالملک با شیعیان
امام زین العابدین(ع) که دوران زندگیش با حکومت عبدالملک مقارن بود، تاثیر بسیاری در نگرش مثبت عبدالملک بن مروان نسبت به خودش داشت و امام نیز از همین موضوع، حداکثر استفاده را در پیشبرد برنامه خود، انجام داد و این نگرش در اثر کرامت و بزرگواری امام نسبت به مروانیان، به خصوص پدر عبدالملک در جریان انقلاب مدینه لطف داشت. آنجا که در اوضاع بحرانی مدینه، همه افراد بنی امیه را از شهر بیرون کردند، امام(ع) به درخواست مروان بن حکم، همسر او را که دختر عثمان بن عفان بود، در کنار خانوادهاش جای داد و از او پذیرائی کرد. همین رفتار امام باعث شده بود که عبدالملک نگاه مثبتی به امام داشته باشد. حتی وی از امام سجاد مشورت میگرفت و وی با پیشنهاد امام اقدام به ضرب سکه اسلامی نمود. با این حال بعدها عبدالملک ، رفتارش را با امام سجاد(ع)، تغییر داد تا جایی که دستور داد آن حضرت را دستگیر و به غل و زنجیر بکشند و او را به مرکز حکومت بیاورند.
گماردن حجاج به حکومت عراق
از مهمترین کارهای سیاسی و نظامی عبدالملک این بود که بلافاصله شخص خونریز و پلیدی به نام حجاج بن یوسف ثقفی که بسیار بیباک و دشمن آل علی(ع) بود، بر جان و ناموس مردم مسلط کرد. پیروزی حجاج بن یوسف ثقفی، در جنگ ابن زبیر در مکه و تصرف این شهر توسط او زمینه را فراهم کرد تا در نزد عبدالملک، عزیزتر شود و به همین دلیل، حکومت حجاز را به دست گرفت و پس از آن حاکم عراق و خراسان نیز شد. در زمان حکومت او بر عراق با خشونت فزاینده و بینظیر به سرکوب مردم مشغول شد به گونهای که در تاریخ ضربالمثل گردید و داستانها در مورد آن نوشتهاند.
او حدود بیست سال بر کوفه که مرکز انقلابهای شیعه بود، حکومت کرد و دهها هزار شیعه را کشت یا به زندان انداخت. در تاریخ ثبت است که وقتی حجاج وارد کوفه شد، برای خواندن خطبه بر بالای منبر رفت؛ مدتی سکوت کرد، سپس برخواست و گفت: «ای مردم عراق! والله سرهایی را میبینم که چون میوه رسیدهاند و زمان چیدن آنها فرا رسیده و من آنها را میچینم و گویا جوشش خون را از میان عمامهها و ریشها میبینم»[۲۵] حجاج چنان بر مردم عراق و ایران سخت گرفت که سرتاسر این سرزمین آرام شد و هر شورشی به شدت سرکوب میشد.
قبیصة بن ذؤیب او را از این کار بازداشت و گفت: چنین مکن که فریادی پر هیاهو برای خود برمیانگیزی. شاید مرگ عبدالعزیز فرا رسد و از او آسوده شوی. شبی قبیصه آمد و گفت:ای امیر مؤمنان خدایت در مرگ برادرت پاداش دهد. عبدالملک پرسید: درگذشت؟ گفت: آری. عبدالملک اِنّا لله گفت، سپس پسر خود عبدالله بن عبدالملک را به امارت مصر گماشت و برای پسران دیگر خود ولید و سلیمان فرمان ولیعهدی پس از خود را نگاشت و بر همه شهرها نامه فرستاده شد و مردم با آن دو بیعت کردند.[۲۶]
مرگ عبدالملک
سرانجام عبدالملک بن مروان در دمشق در روز پنجشنبه ۱۵ شوالسال ۸۶ (۷۰۵ م)[۲۷] و به قولی در ۱۴ شوال[۲۸] در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال بود.
پانویس
ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۸۲-۸۹.
سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۱۶۵.
فیاض، تاریخ اسلام، ص۱۶۲.
ابن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۶۰.
ابناثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴.
الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۶، ص۱۵۰.
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۲۵۷.
ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۹۵-۱۱۰؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۲۵۷؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۵۵۷ -۵۶۰.
ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت،دار صادر، ۱۹۶۵.
ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت،دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی، ۱۴۰۳-۱۹۸۳.
ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت،دار الفکر، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۸-۱۹۸۸.
ابن سعد، محمد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت،دار الکتب العلمیة، الطبعةالأولی، ۱۴۱۰-۱۹۹۰.
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی، ط الأولی، ۱۴۱۸-۱۹۹۷.
ابن عبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت،دار الشرق، الطبعة الثالثة، ۱۹۹۲.
ابن قتیبه دینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الأولی، ۱۴۱۰-۱۹۹۰.
ابن کثیر دمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق-۱۹۸۶.
امین، سید محسن، أعیان الشیعه، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
بلاذرى، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، الطبعة الأولى، ۱۴۱۷ق-۱۹۹۶.
بلاذری، أحمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸.
بلاذرى، أحمد بن يحيى بن جابر، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ق.
دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت،دار التراث، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۷ق.
فیاض، تاریخ اسلام.
ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامی، طهران، دار سروش للطباعة و النشر، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش-۱۴۰۷ق-۱۹۸۷م.
یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله بن عبد الله، معجم البلدان، بیروت،دار صادر، الطبعة الثانیة، ۱۹۹۵.
یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا.
مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.